به عشق اسرائیل، با پول ایران، به کام یک مورخ (3)
حبیب لوی و پول
حبیب لوی معتقد است که هر یهودی پاک سرشت با دلبستگی ذاتی که به سرزمین ایسرائل دارد، در میدان امیال و آرزوهای شخصی یک صهیونیست است(1) و در ادامه می گوید:حال چه شد که من صهیونیست شدم و این همه علاقه و دلبستگی به ایجاد کشور ایسرائل پیدا کردم. ریشه ی علاقه ی شدیدم را به خاک ایسرائل باید در سال های کودکی ام که در اوائل قرن بیستم بود، جستجو کنم. در آن زمان نمی دانستم که چرا خانه ی پدری ام در انتهای کوچه های تاریک و پیچ و خم دار و سرپوشیده و کم ارتفاع واقع بود. بعدها برایم روشن شد که این گونه خانه ها در برابر حملات یاغیان و اوباشی که هر از چند گاه به محله ی تهران هجوم می آوردند و به قتل و غارت می پرداختند، امن تر بود.(2)
در تمام آثار به جای مانده از لوی امکان ندارد که از یهود صحبت شده باشد و از یهودستیزی نگوید. گویی حیات این قوم از منظر لوی بسته به وجود یهودستیزی است. در واقع یهودیت از نظرگاه لوی، با یهودستیزی بقا می یابد و تا جایی که امکان داشته، با همین سلاح به غیر یهودیان تاخته و عبارت گوئیم یا غیریهودی را در سراسر آثار خود مورد هجمه قرار داده است و در واقع همین یهودستیزی را نیز دلیل بر وجوب صهیونیسم می داند. بدین معنا که یهودیان به دور از آزار دیگران در یک مکان، حکومتی مستقل داشته باشند و از قضا این مکان اگر فلسطین باشد که سابقه ای تاریخی در آن دارند، خوب، بهتر است. با این تصور دیگر هیچ مکانی برای یهودیان تقدس مذهبی نخواهد داشت، چه اگر این ظلم و آزار! وجود نمی داشت پس قاعدتاً صهیونیسمی نیز اتفاق نمی افتاد و حال آنکه بنابر نظر نگارنده ی این سطور با وجود این ظلم و آزار! باز هم صهیونیسم اتفاق نیفتاده است و صهیونیست های به ظاهر دو آتشه ای همچون لوی هم به اصول صهیونیسم اعتقاد و التزام عملی نداشته اند؛ چون اگر چنین اعتقادی وجود می داشت، مهاجرت به فلسطین اشغالی را بر منافع خود در امریکا، اروپا و سایر ممالک ترجیح داده و عوض نیویورک نشین بودن به فلسطین مهاجرت می کردند. وجود جمعیت 5/200/000 نفری یهودی در فلسطین اشغالی در قبال تمام 14 میلیون یهودی در سراسر جهان که به دلایل مختلف از جمله ترجیح منافع خود به فلسطین نیامده اند، گویای واهی بودن اعتقاد به صهیونیسم در وجود یهودیان است. جان کلام این بحث به گونه ای خلاصه، آن است که یهودی به آن سرزمینی تعلق دارد که منافعش در آن است(3) و حال ببینیم که حبیب لوی چگونه صهیونیستی است.
لوی نیز همچون بسیاری از مدعیان صهیونیسم به پول و منافع خود بیش از هر چیز دیگری توجه دارد. به گونه ای که در تمام کتاب خاطرات 200 صفحه ای خود مکرراً از آلوده شدن به مسائل مالی گفته، بدون آنکه حتی یک دهم درصد به کتابی بپردازد که به خاطر آن مشهور شده است و اساساً خواننده خاطرات خود را به این شک می اندازد که نکند این کتاب از آن او نیست.
هدفی به نام پول و تصاحب آن برای لوی خیلی مهم است، به خاطر آن مسافرت می کند، درس می خواند، تجارت می کند، صهیونیست می شود و حتی از اسرائیل خارج می شود. با عده ی زیادی از یهودیان و غیر یهودیان، بر سر مسائل مالی دچار اختلاف می شود و از آنها گله می کند و...
لوی از خانواده ای با موقعیت اجتماعی برتر اقتصادی بود، ولی ظاهراً از پدر جز تأمین مخارج تحصیل در فرانسه، ریالی عایدش نمی شود. از شغل دندان پزشکی هم آن چنانکه باید، موقعیتی برهم نمی زند و آن زمان که نظامی گری از وجاهت و جایگاهی برخوردار بود، لوی در بهداری آن و حتی دندان پزشک مخصوص رضا شاه بودن هم نفعی نمی برد.
گویا با فردی به نام آتابای که به قول خودش مسبب آن شده است که داماد رضا شاه شود، مشکلی پیدا کرده و شانزده سال از ارتقای درجه باز می ماند و حتی این مطلب را به رضا شاه منتقل می کند ولی رضا شاه نیز به ظاهر از وی می خواهد که برای حفظ ظاهر مسلمان شود تا این ارتقای درجه تحقق یابد و لوی با یک ژست مذهبی از این کار امتناع می کند.
من حیث المجموع لوی از دندان پزشکی، دندانی گرد نکرد و به سراغ تجارت دارو و عقد قرارداد با شرکت های خارجی و اخذ نمایندگی برآمد و ظاهراً با تلاش فراوان موفق به پایه گذاری این تجارت در ایران می شود و به هیچ عنوان حتی به قیمت دست شستن از زندگی در اسرائیل، از این حرفه دست بر نمی دارد. فردی که به عشق صهیون نام اولین فرزند خود را صیون می گذارد، پس از ناچاری به جهت تکمیل کار خود در شرکت نمایندگی ارگانون خانواده اش را از اسرائیل به تهران فرا می خواند. آن هم در بحبوحه ی دوران تأسیس رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی. بعدها هم به این بهانه که سیاست های اقتصادی دولت کارگری در اسرائیل به نفعش نبود به اسمرائیل مهاجرت نکرد و تا می توانست به اسم خدمت به مردم ایران، از منافع این کشور بهره برد. تا زمانی که انقلاب اسلامی او را مجبور به خروج از کشور کرد که البته دیگر 4 سال بیشتر از زندگی اش باقی نبود و بخشی از آن را در اسرائیل گذراند و بعد باز به دلایلی که بر ما روشن است، به لس آنجلس رفت و حتی خاندانش نیز در آنجا بعد از او باقی ماندند.
ذکر چند نمونه ی جالب از خاطرات لوی در خصوص مسائل مالی، موجبات آشنایی بیشتر با این مورخ(!!!) را فراهم می کند.
1. در پایان یک اردوی تابستانی تصمیم گرفتم اسبم را بفروشم. از یک طرف با تغییر وسایل ایاب و ذهاب، دیگر نیازی به اسب نداشتم و از طرف دیگر نگهداری اسب و مخارج آن از جمله حقوق ماهانه ی افلاطون مهتر اسبم، برایم سنگین بود. روزی به افلاطون گفتم اسب را ببر میدان آن را بفروش. پرسید، تا چقدر بفروشم؟ گفتم سی تومان کمتر از آنچه خودم خریدم. هفتاد تومن بفروشش. رفت میدان و برگشت و گفت: بیشتر از پنجاه تومان نمی خرند. ناراحت شدم به او گفتم اسب را ببرد در طویله نگه دارد. اما یک هفته بعد پشیمان شدم و به افلاطون مهتر گفتم: ببر اسب را به همان قیمت پنجاه تومن بفروش. رفت و برگشت و گفت چهل تومان بیشتر نمی خرند. دیدم اسب سفید سالم را به این ارزانی نمی توانم بفروشم. به افلاطون گفتم ببرش طویله چند روزی گذشت و باز همین داستان تکرار شد. خلاصه چه دردسر بدهم، دفعه ی آخر افلاطون گفت: ده تومن بیشتر نمی خرند. به او گفتم بردار اسب را ببر میدان اسب فروش ها، اگر ده تومان هم کمتر خواستند بفروش و اگر کسی آن را نخرید در همان میدان ولش کن بیا.
فروش اسب در کارهای بعدی من، درس خوبی به من داد.(4)
2. لوی برای طلب قرض خود به یک یهودی که در قاهره اشتغال داشته، در بدترین شرایط سیاسی منطقه، به قاهره می رود و از آنجا با وجود اوضاع ناامن به پورت سعید به دنبال بدهکارش می رود تا هزار لیره وجهی که به او داده باز پس گیرد که البته چون طرفش نیز یهودی بوده، ما به ازای آن اوراق بهادار می دهد و قضایا فیصله می یابد. جالب اینکه لوی باز هم در دام یکی از نزدیکان همین فرد در قاهره می افتد و باز هم لوی از تهران تا قاهره برای طلب خود مسافرت می کند، آن هم در آن اوضاع که سفرهای طولانی، در نبود هواپیما بسیار وقت گیر و پرمشقت است.(5)
3. در یک سفر، لوی به هنگام ورود به روسیه متوجه می شود که با فروش ارز می تواند سود سرشاری به جیب بزند ولی مأمورین روسی متوجه شده وی را جریمه می کنند و جناب آقای مورخ ما به قول خودش در کشور شوراها با جیب خالی می باید مدتی را سر کند و سپس بدون هر گونه پولی هزینه مسافرت به ایران را نیز بپردازد. طبیعی است که در این شرایط لوی کارهایی کند که خود نیز به قول خودش، سخت متأثر شود(6) و البته ذکر آنها در این مقال نیز نگنجد.
جای تعجب است فردی که 50 سال از عمر خود را صرف تحقیق پیرامون تاریخ یهود کرده است، چگونه آلوده ی معامله هایی می شود که در آن زمان دو میلیون تومان ارزش داشته است و اتفاقاً در چنین معامله ای که او با یکی از شرکای قابل اعتماد داشته، بر سرش کلاه می رود و حتی وکیلش نیز عاجز از دریافت این بدهی و یا به عبارتی کلاهبرداری از شریک لوی می شود و عجیب اینکه لوی هم از این پول می گذرد.
ذکر از شرکت دارویی پارس و داشتن نمایندگی شرکت دارویی ارگانون که صاحبش یک یهودی به نام دکتر زوانبرگ بود در اکثر منابع موجود است و اینکه فرزندان لوی نیز در این امر کمک پدر خود بوده اند. اما یک نکته از دارایی های لوی در نوشته های او وجود ندارد و آن ملکیت هتل کینگز (کوثر فعلی) واقع در تهران بالاتر از میدان ولی عصر می باشد و البته عزری به آن اشاره ی کوتاهی کرده است.(7) ولی کارکنان هتل آن را به نام کرمل، پسر لوی می دانستند.
لوی، روحانیون، انقلاب اسلامی
در سراسر آثار لوی کینه ی شدیدی از روحانیت در قلم او تراوش می کند و تا جایی که می تواند، مصادیق یهودستیزان را از روحانیون، سادات و آخوندها قرار می دهد. گویی حقه و کینه ی لوی از روحانیت تا آخرین لحظات و آخرین نوشته ها نیز با او بوده است.او مسبب مرگ عزرا یعقوب را در ظلم یک آخوند می داند،(8) و از یک تعرض در سن 3 یا 4 سالگی از سوی یک آخوند به خود و برداشتن عرق چینش(9)، شدیداً ناراحت است. از دورانی که روحانیون اقتداری داشتند همچون دوران صفویه، شدیداً به دلیل اوج یهودستیزی انتقاد می کند(10) و ایامی را که روحانیون محوریت داشتند همچون ایام محرم و صفر، به تیرگی هر چه تمام تر تصویر می کند. اسلام آوردن اجباری یهودیان را ریشه در تعصب و جمود فکری روحانیت می داند(11) و ترویج یهودستیزی در دوره های مختلف را در فرامین روحانیون جستجو می کند(12).
لوی با چنین ذهنیتی از روحانیت سعی می کند تا جایی که بتواند از هر مجالی برای توهین به این جایگاه بهره ببرد. از جمله در جایی آخوندها را به شراب خواری(13) متهم می کند در عین اینکه حلیت شراب در شرع یهود را نشان از واقع بینی و درایت شارعان آن می داند(14). در جایی دیگر طلبه ها را متهم به دزدیدن ناموس دیگران(15) می کند و در جای دیگر احفاد قوم عرب را نابود کننده ی تمدن ایران می داند(16)، در عین اینکه منظورش به مسلمانان است.
طبیعی است که لوی با این تصورات دیگر توان زندگی در ایران بعد از انقلاب را نخواهد داشت. فلذا هجمه به انقلاب اسلامی نیز از جمله مشغولیات نوشتاری وی می باشد که در هیچ متنی، حتی زمانی که با عنوان مستعار بچه محله(17) در نشریات اروپایی و امریکایی مطلب می نوشت، آن را فراموش نکرده است.
لوی در خصوص ضرورت ترک ایران در دوران انقلاب می نویسد:
اوضاع ایران رو به وخامت می رفت. من و پسرم دکتر ابنر که به یاری او یکی از بزرگ ترین کارخانه های داروسازی خاورمیانه را بنیاد نهاده بودیم احساس می کردیم، بایستی ایران را ترک کنیم.(18)
در حالی که این سؤال مطرح است که چرا یک یهودی همچون لوی، وقع انقلاب را برای خود مخاطره آمیز می دید. در عین اینکه به قول خودش تمام خدمات دارویی وی تنها برای خدمت به ایرانیان!؟ بوده است. یقیناً این جرم لوی برای تهدیدی نبوده است که از سوی انقلاب دریافت می کرد.
لوی همچون هر فرد خطاکار دیگری در دوران انقلاب به فکر خروج از ایران و انتقال دارایی هایش بود. ولی ظاهراً خوش بینی(19) عده ای، وی را از این کار به صورت کامل بازداشته بود و به این ترتیب شاه رفت و به قول خودش کلیه ی دار و ندار خانه های من و فرزندانم نیز به یغما رفت... و با آمدن [امام] خمینی به حکم کمیته ی انقلاب کلیه دارایی و املاک و کارخانه ی داروسازی و هرچه حبیب لوی و فرزندان داشتند به نفع مستضعفان ضبط گردید.(20)
طبیعی است که با این اوصاف، لوی از بهار آزادی سال 57 به زمستان بدبختی و فلاکت ایران(21) البته برای خودش یاد کند. در عین اینکه بعید است که همچون صهیونیست ها که بسیاری از اسناد دوره ی پهلوی را از سفارت اسرائیل به خارج بردند، لوی نیز بدون انتقال هر ثروتی از این مملکت، کشور را ترک کرده باشد. چرا که با اطمینان خاطر پس از انقلاب می گوید:
دیناری از اموال خود را از دست نداده بودم، زیرا دارایی اصلی من پسرانم صیون، سینا، کرمل، ابنر، دخترم هلن و نوه های نازنیننم و نیز همسر دلبندم و نزدیکان دیگرم بودند.
در واقع لوی با همین دارایی در لس آنجلس بنیاد فرهنگی و آموزشی حبیب لوی را پایه گذاری نمود تا در پس آن به تقویت دیدگاه و ترویج آن مفهومی بپردازد که در تاریخ یهود ایران مد نظر داشت و آن را بزرگ ترین افتخاری می دانست که خدا نصیبش کرده(22) و با تأکید بر این مطلب که ممکن است انقلاب اسلامی علیه آن اقدامی کند، می گوید:
نه تنها طوفان انقلاب بلکه هیچ طوفان کوبنده ی دیگری قادر نیست که آن را محو کند.(23) در واقع بازماندگان لوی با هراس از این طوفان، اقدامات خود را نهادینه تر کرده، موجبات انتشار سالانه یک کتاب با توجه به این دیدگاه را فراهم کردند. ضمن آنکه دانشگاه کالیفرنیا (UCLA) در لس آنجلس به عنوان یکی از ده سازمان عظیم آموزشی امریکا نیز به کمک آنها آمد تا درسی با عنوان تاریخ و فرهنگ یهودیان ایران زیر عنوان استاد مدعو دکتر حبیب لوی در آنجا تدریس شود.(24)
لوی همچنین در چند مورد دیگر وقوع انقلاب را برای خود و دیگران زیان بار می دانست از جمله در پرداخت اقساط وام گرفته شده برای ساخت هتل کینگ سولومون در بیت المقدس می گوید: «سرانجام با وام کلانی که از یکی از بانک های ایسرائل گرفتیم هتل ساخته شد. اما هنوز از افتتاح آن چیزی نگذشته بود که انقلاب جمهوری اسلامی، دارایی ما را به یغما برد و پرداخت اقساط ماهانه ی هتل در یروشلیم را با اشکال سختی مواجه کرد. به طوری که پس از تأخیر چند ماه در پرداخت قسط ماهانه، دستور ضبط آن توسط بانک صادر گردید. اما خوشبختانه با شراکت یک سرمایه دار امریکایی این مشکل حل شد.»(25)
سرمایه گذاری یهودیان ایران با سرمایه ی یک ملت مسلمان در اسرائیل برای هتل سازی آن هم توسط یک مورخ از نکات جالب در عملکرد لوی و شناخت واقعی چهره هایی همچون وی می باشد.
در واقع این مورخ پیر، گناهی نابخشودنی تر از افرادی همچون مئیر عزری و یا یعقوب نیمرودی انجام داده که پس از اتمام مأموریت در همین ایران به کام خود سرمایه گذاری می کردند زیرا لوی در دوره ی پهلوی نه تنها جهت مهاجرت یهودیان تبلیغ وسیعی می کرد و حتی از سوی رئیس جمهور اسرائیل این تحریکات را صورت می داد(26) و نه تنها برای اسرائیل از یهودیان ایران پول جمع آوری می کرد بلکه از پول ایرانیان و سرمایه ی ایشان برای یهودیان در اسرائیل سرمایه گذاری بلند مدت می کرد و این هم سرمایه گذاری صهیونیستی از نوع دیگر بود.
لوی در جای دیگر، انقلاب اسلامی را نتیجه ی یک تعصب مذهبی در تاریخ بشریت می داند که چه فجایعی که به بار نیاورده و جالب آنکه این فاجعه از منظر وی محروم شدن مردم ایران و بیماران ایرانی از پزشکان و جراحان یهودی ایسرائل است.(27) در حالی که چنین ادعایی از سوی سایر یهودیان همچون عزری به منظور تبلیغ اسرائیل مطرح شده است ولی مدعیان، خود مبتلا به امراضی بوده اند که لاعلاج بوده و حتی پزشکان اسرائیلی نیز آنها را شفا نبخشیده اند. در واقع علم پزشکی در جهان امروز که عمدتاً آلوده به ابزار سرمایه ای شده است، نزد کشورهایی می باشد که اتفاقاً خود منشأ و مولد امراض و بیماری های صعب العلاج و یا لاعلاج همچون ایدز بوده اند و از علم پزشکی در جهت تحقق منافع خود چه بهره هایی که نبرده اند (28)
مرور زندگی افرادی همچون لوی به ما این دید را می دهد که چگونه می توان به یک ایده عشق ورزید و برای منافع خود تلاش کرد و برای کاری دیگر مشهور شد.
آنچه از تأمل در سرگذشت حبیب لوی برای نگارنده پدید آمد، آن است که:
1. حبیب لوی در سراسر زندگی به اصطلاح پرمشقت خود، برای افزودن به پول و دارایی های خود بیشتر از هر چیز دیگر تلاش نمود.
2. حبیب لوی به نژاد و قومیت خود بیش از دین و اعتقادات الهی خود اهمیت می داد.
3. ریشه ی تمام مشکلات و نابسامانی ها و مصائبی که بر خود در ایران می دید را در اسلام می دانست و البته کسانی که مبلغ اسلام نیز بودند. در هیچ جایی به این نکته اشاره نمی کند که شاید بخشی از این تابلوی سراسر سیاه ذهنش، با عملکرد خود یهودیان سیاه نما شده باشد.
4. تشکیل دولت یهود یا اسرائیل را به عنوان آرمان ملی یهود نمی دانست، بلکه دولت یهود بهانه ای بود برای فرونشاندن آتش کینه اش نسبت به غیر یهودیان.
5. حبیب لوی حتی در میان یهودیان نیز محبوب زندگی نکرد.
6. سراسر زندگی پرتلاطم لوی با هدف آسایش مادی، برای او محقق نشد، در عین اینکه سفرها کرد و تجربه ها اندوخت، ولی درس نگرفت و خاطرات اندک او که سرشار از درگیری های مادی و پولی است، گویای این حقیقت تلخ است. باشد که مایه ی عبرت گردد.
پی نوشت ها :
1. همان، ص185 .
2. همان.
3. این نظر در آینده ای نزدیک به فضل خداوند در قالب مقاله ای مستند توسط نگارنده مفصلاً پرداخت خواهد شد.
4. همان، ص 65 .
5. همان، ص 122 و 129 .
6. همان، ص 102 .
7. در مقاله ی تکماپوی صهیونی مندرج در کتاب دوم پژوهه صهیونیست، این نکته نیز اشاره شده است.
8. لوی، خاطرات، ص 13 .
9. همان، ص 30 .
10. همان، ص 3 .
11. همان، ص 7 .
12. همان، ص 2 و 7 .
13. همان، ص 46-45 .
14. همان، ص 70 .
15. همان، ص 19 .
16. همان، ص 4 .
17. لوی، تاریخ جامع... ص 16 .
18. لوی، خاطرات، ص 183 .
19. همان.
20. همان.
21. همان.
22. همان، ص 201 .
23. همان، ص 302 .
24. لوی، تاریخ جامع... ص 23 .
25. همان، ص 178 .
26. همان، ص 167 .
27. همان، ص 145 .
28. برای اطلاع بیشتر به مقاله ی نفوذ حیرت انگیز صهیونیستم در استرالیا، نشریه ی امید انقلاب، شماره ی 269 اسفند 73، ص 40 مراجعه کنید.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}